با عشق بنگار

مشکلی در اجرای برنامه یا عملیات درخواستی پیش آمده استممکن است مشکل به دلیل بروز رسانی سایت باشد، لطفا درخواست خود را دقایقی دیگر تکرار کنید.

با عشق بنگار...

نوشته هایم یک خط یک خط اضافه میشود  مثل نام تو که به چهار که می رسد الفبا تمام میشود  انگار تمام الفبا فقط چهارتاست و نه بیشتر و من آنها را تکرار مینم ... بعد نام خودم را تکرار میکنم و باز هم میبینم که نام من هم چهار تاست  آخر نام من فقط یک ( ت ( اضافه دارد که درست در میانش نشسته است و آن ابتدای توست من در مرکز و صثلم یک حرف دارم که تو با آن آغاز میشوی  دلم را به همان یک حرف خوش میکنم و آن را پشت سر هم در دهانم میگردانم چقدر زیبا و لطیق است و چقدر بر دل مینشیند  همان حرف را میگویم که در میان من و ابتدای تو حاکم است با عشق بنگار...ادامه مطلب

تو که نباشی هیچ چیز سر جای خودش نیست حتی رودخانه هم معکئس می روند و آفتاب هم از غرب بر می آید تو که نباشی ختی ماه نیز ظلمت است و دریا کویری که روشنایی ندارد تو که نباشی دریا ها هم خشک خسنمد و کوهها دره هایی عمیق و ژرف می باشند تو که نباشی گل نیز رنگ و بویی ندارد اصلا تو که نباشی خلقت رنگ نیستی میدهد اما اگر که تو باشی .... دیگر نیازی به تعریف نیست  من آن را آزموده ام تو هستی که رنگ و بوی عشق معنا دارد تو هستی که من گرمترین بوسه هایم را نثارت میکنم تو هستی که من ... دنیا بدون تو پوچ و بیمعناست و باتو همه چیز رگ  و بوی دیگری دارد پس همینطور بمان و بتاب ای خورشید تاب با عشق بنگار...ادامه مطلب

گاهی خیالات به سرم میزند و تو را در نظرم می آورد در آغوشت میکشم و سخت بغلت میکنم میشود؟ تو از کدام قبیله ای که اینقدر در داغ بودن ببی همتایی تو را که در میان حضار دستانم میگیرم  احساس امنیت میکنم تو از تبار آرامشی  و من از گروه بی  سرو سامانیان هستم تو را که در میان حصار دستانم می گیرم  و لبانت را .... نمیدانم لبانت را چه شاید میبوسم شاید می بویم شاید نکاه  میکنم شاید همه ی اینها و شاید با تو گفتگو میکنم تو خودت بگو چه باید بکنم عجب لبهای خوشمزه ای داری و چقدر شیرین است با آ«ها به هیچ شرابی ناز ندارم باور نداری از لبهایت بپرس با عشق بنگار...ادامه مطلب

من به یادت هستم و در حسرت دیدارت می سوزم ... این که جدید نیست من بیادت هستم و تو را تصور میکنم که در آفوشم هستی و از تو گلبرگهای سرح بوسه میچینم .... اینهم جدید نیست ... من تو را در خیالم می سازم و در آغوشت فرو می روم  و اینهم تازه نیست ... میخواهم تو را در تمما وجودم داشته باشم و داغی لبهایت را .... و گرمی بوسه هایت را ... و هنر دستانت را .... و ضربان تند نفسهایت را ... و هجوم قبیله ی اندامت را ... اینها خیال نیست یک دوره ی فشرده از تاریخ است یک دوره ی کامل ....

با عشق بنگار...

خیال میکنم که لبهایت داغ داغ است من از همینجا گرمایش را حس میکنم درست مثل یک کوره ی  .... مهم نیست اما من این گرما را حس میکنم ... انگار بارها از آنها بوسه گرفته ام و انگار سالهاست که از آنها لب برنداشته ام تو گرمترین کوره ی انسانی هستی که تاکنون وجود داشته است از تبار بی کسی ها و ناداشته ها حالا با بوسیدنت تمام دنیا را در اختیارم دارم ... ممکن است کمی بیشتر مکث کنی میخواهم یکبار دیگر تو را ببوسم

با عشق بنگار...

همیشه به یادت هستم و بر این یاد بودنت بر دیگران فخر می فروشم من و یاد تو چقدر زیباست چقدر متین است تو را با صورت ندیده ات  دوست میدارم وو با آن لجظه  بلکه لحظات می گذرانم ... شبها وقتی درون رختخوابم جای میگیرم تو را تصویر میکنم و تو را تصور میکنم و این تصویر و تصور زیباترین  شعر دنیاست که من بدون حرکت دادن لبهایم تکرار میکنم تو باشی یا نباشی در ذهن و قلب من هستی  نو بخواهی یا نحواهی در وجودم اسکان داری و برایم مهم نیست که تقاوت  سنیمان چقدر است ... برای تو فرقی دارد؟ با عشق بنگار...ادامه مطلب

نمی  دانم اول تو را در خویش جای بدهم یا خود را ؟ وقتی که تو هستی من حتی از خودم هم تصوری ندارم و هرچه میکنم تنها تو هستی و لبخندهایت .... لابد میگویی خوب آنها را که ندیده ای  اما من بدون دیدنت چنین هستم و چنین مستم .... تو هستی و زندگی و حیات و تو هستی و خنده های شیرینت که به انسان جان میدهد و می دانم که خوب میدانم که جان یعنی تو و حیات یعنی تو و هستی یعنی تو میشود از این به بعد تو را هستی صدا کنم؟ یا کلمه زیباتر بگویم هستی من این قشنگ تر است اینطور نیست؟ با عشق بنگار...ادامه مطلب

تو را شبیه گلها خواندم مثل گل نرگس یا گل مریم یا گل یاس شاید هم مثل گلهای رز و بلکه زیباتراما تو بهتر بودی ... تو را مانند کوت کردم سر بلند و رفیع اما این هم نبودی ... تو را مانند رودخانه ها فرض کردم جاری و روان اما باز هم رود نبودی  به دریا نزدیک تر بودی چون هم مواج است و هم آرام ... هم وسیع است و هم عمیق اما باز هم که خوب نگاه کردم دریا هم نبودی به اقیانوش شبیه تر مینمودی بلکه بالاتر و والاتر تو را با کهکشان قیاس کردم  شاید به آن نزدیک تر بودی دور از دست رس و بی نهایت عظیم اما باز هم آن نبودی تو را در یک کلمه میبینم تو خود خودت هستی شبیه نداری مانند هیچکس نیستی ش با عشق بنگار...ادامه مطلب